در دفاع از يک پرنسيپ انقلابى
گفتگو با سیاوش دانشور
یک دنیای بهتر: در ١۵ مه متن کوتاهی با عنوان )به حزب "کمونيست کارگرى"، آیا شما مسئولیت این آبروریزی سیاسی را بعهده میگیرید؟ ( نوشتید. نکته اساسی این یادداشت چی بود؟
سیاوش دانشور: این یادداشت طرح یک سوال سر راست و ساده بود که به نظر من مسائل بسيار مهمتری را بدنبال دارد. دليل طرح اين سوال٬ شرکت يک کادر/عضو اين جريان همراه يک عامل جمهورى اسلامى در يک گفتگو/مناظره تلويزيونى بود. مخاطب سوال رهبری این حزب بود. سوال بسادگى اينبود که آيا جريانات انقلابى و کمونيستهاى سرنگونى طلب با رژيميها وارد بحث و جدل و گفتگو و مناظره ميشوند يا نه؟ تاکید این نکته ضروری است که من سیاست قدیمی این حزب را میشناسم و از پیش قضاوتی نداشتم. طرح سوال هم به همین معنی بود. بجای پاسخ روشن و سیاسی با حواشی و روانکاوی و کشف نیات روبرو شدیم. از پاسخ به خود سوال اجتناب کردند اما متاسفانه اظهارات جانبی و بعنوان نظر فردی صریحا مثبت بود.
یک دنیای بهتر: مستقل از جنجالهائی که همواره بحث اصلی را منحرف میکند، پاسخ خود شما به این سوال چیست؟
سیاوش دانشور: من هم در ظرفيت شخصى و مستقل از حزب "کمونيست کارگرى" به اين سوال و جوانب اين موضوع بعنوان بحث عمومى ترى ميان انقلابيون سرنگونى طلب ميپردازم. موضع من اينست که از يک سياست و پرنسيپ قديمى و انقلابى که منصور حکمت آنرا به سياست و پرنسيپ حزب کمونيست کارگرى تبديل کرد دفاع کنم. به نظر من اين پرنسيپ برای یک جریان سرنگونی طلب انقلابی يک مرز و يک خط قرمز است و عبور از آن با هر توجيهى٬ آغازى است که ميتواند انتهاى آن وارد شدن به مناسبات جديدى با رژيم اسلامى باشد.
سیاست قدیمی کمونیسم کارگری اينبوده و به نظر من هنوز هست که "با رژيم ميجنگيم و با اپوزيسيون بحث ميکنيم". اين اپوزيسيون بخشا جریاناتی هستند که ما به آنها اپوزیسیون پرو رژیم میگوئیم. اما فرق است هنوز بين يک جريان اسلام زده و طرفدار جناحى از حکومت در اپوزيسيون با کاربدستان فعلى و سابق جمهورى اسلامى و يا رژيميها در خارج کشور که وظيفه شان دفاع مستقیم از حاکميت و قوانين جنايتکارانه جمهورى اسلامى است. ما کمونيستهاى کارگرى٬ ما انقلابيون ضد کليت جمهورى اسلامى٬ هيچوقت در يک مناسبات مبتنى بر گفتگو٬ ديالوگ٬ و "تلرانس" با رژیم اسلامی قرار نداشتيم. ما همواره عليه سياستها و تلاشهائى بوديم که هدفش را وارد کردن رژيم اسلامى به زمين اپوزيسيون و برسميت شناسى مستقيم و غير مستقيم آن تحت هر بهانه و توجيهى قرار داده است. ما همواره در يک رابطه خصمانه٬ در يک جنگ با جمهورى اسلامى بوده ايم. جنگی که بسیار قبلتر شروع شده و هنوز تمام نشده است.
در اردوی مقابل ما٬ نيروهائى وجود دارند که سياست ديالوگ انتقادى و دفاع از جمهورى اسلامى را دارند و نهایتا در پی اصلاح آنند. براى طيف متلون اين نيروها٬ مادام که به بقاى جمهورى اسلامى و تعديل آن اميدوارند٬ مرز و خط قرمز تقابل با سياست سرنگونى طلبى انقلابى است. تلاش آگاهانه و سياسى اين طيف درهم شکستن چهارچوب تخاصم با حکومت اسلامى است. از آوردن مدافعين رژيم به خارج در دوره خاتمى تا صدور آنها بعنوان پايگاههاى سياسى در دوره جنبش سبز٬ که بيشتر آنها امروز شخصيت هاى شخيص و مفسرین سیاسی در راديو آمريکا و بى بى سى و غيره اند٬ معرف حضور همه هست.
يک وجه اشتراک مهم اردوى سرنگونى طلبى انقلابى سياست جنگ با رژيم اسلامى است. يک وجه اشتراک اردوى مقابل٬ "تمرين دمکراسى و تساهل"٬ تحمل نظرات همديگر٬ دوستانه کردن زبان ديالوگ٬ و در يک کلام تلاش برای برسميت شناسى و تحميل اين جنايتکاران به جامعه بعنوان يک واقعيت ثابت سياسى است.
بحث من اينست که فعالين اردوى اول نبايد با رژيميها بنشينند٬ در جائى مشترکا حضور پيدا کنند٬ و اصولا حضور رژيميها را به هر معنى برسميت بشناسند. کسى و جريانى که اين چهارچوب را درهم ميشکند٬ حتى آنجا که فکر ميکند "دست بالا" را ميگيرد و موثر است٬ باخت بزرگترى را تحميل ميکند و آن اينست که جمهورى اسلامى را به زمينى مى آورد که عمرى خود رژيم با صرف پول و ترور تلاش کرده است به همين نتيجه برسد. قرار بود ما روی رادیکالیسم و کمونیسم به زمین آنها برویم و در زمین خودشان شکست شان دهیم. ظاهرا روند دارد برای عده ای برعکس میشود و با توجیه "استفاده از هر تریبون برای افشاگری" آنها را به زمین اپوزیسیون می آورند!
یک دنیای بهتر: آیا این سیاست و پرنسیپ ثابت است؟ آیا نمیتوان استثنا قائل شد؟
سیاوش دانشور: من دارم راجع به سياست و اصول متمایز کننده ای براى انقلابيون حرف میزنم. روشن است که در سياست همواره يک دو قطبى نميتواند وجود داشته باشد. شرايطهائى هست که جديد اند و قوانين خود را دارند. به نظر من بايد براى همه اينها جا گذاشت بدون اينکه بى پرنسيپى را با تکيه به آن توجيه کرد. ترديدى نيست که هر قاعده اى استثنا هم دارد اما بالاخره اصل بر رعايت قاعده است. استثنا را تنها ميتوان با فرض اين قاعده در محاسبات وارد کرد. اول قاعده و اصول را بپذیریم تا بعد بشود در مورد استثناها هم حرف زد.
یک دنیای بهتر: مثلا یک نیروی انقلابی ممکن است در شرایطی وارد مذاکره با دشمن شود و یا حتی سازش کند. آیا باید سیاست و شعار "جنگ، جنگ تا پیروزی" داشت؟
سیاوش دانشور: در يک سياست مبتنى بر جنگ٬ مذاکره هم جا دارد. نيروى انقلابى ميجنگد و جائى دشمن را وادار به عقب نشينى و دادن امتيازاتى ميکند. مذاکره اى صورت ميگرد و اين امتيازات که نشان يک تعادل جديد سياسى بين نيروهاست متحقق ميشود. این قانون در مبارزه کارگری هم وجود دارد. نفس مذاکره محصول مبارزه از پائين و تحميل آن به بالاست. باید تاکید کرد اين نوع مذاکره با مذاکره و بند و بست از بالاى سر مردم توسط نيروهاى کمپ ارتجاع فرق دارد. واضح است يک نيروى انقلابى و پا رو زمين نميتواند فقط شعار دهد: "جنگ جنگ تا پيروزى"! جائى هم ممکن است براى تثبيت سنگرهائى مذاکره کند تا بتواند راه پيشروى را هموار کند. در مذاکرات بسته به تناسب قواى واقعى ممکن است طرفين عليرغم ميل شان سازش کنند. اما قبول سازش در یک تناسب قوا با سیاست سازشکارانه فرق میکند. پرنسيپ کمونیستی کارگری ما اينست که اگر جائى بدليل اينکه زور جنبش مان نميرسد ناچار شديم با بورژوازى سازش کنيم٬ آنرا نه بعنوان تحقق اهدافمان٬ نه بعنوان اعلام پيروزى٬ بلکه بعنوان سازش موقتى که با اهداف نهائى ما جور در نمى آيد اعلام کنيم. در سياست جنگى ما هم مذاکرات علنى و شفاف و با اتکا به قدرت در پائين و هم سازش مقطعى و اعلام آن بعنوان سازش جا دارد.
یک دنیای بهتر: به بحث اصلی برگردیم. در مورد مناظره نظرتان چیست؟ آيا ايرادى دارد که به قصد افشاگرى از نمايندگان و سخنگويان سياسى رژيم با آنها مناظره کرد؟ چرا نبايد از مناظره استقبال کرد؟
سیاوش دانشور: ممکن است يک مدافع سیاست مناظره با نمايندگان و سخنگويان سياسى رژیم بگويد که مناظره با ديالوگ فرق دارد. مناظره اصل را بر تقابل ميگذارد و ديالوگ اصل را بر پيدا کردن وجه اشتراک. من این نکته را بعنوان بهترين فرم استدلال طرح ميکنم تا پيشاپيش به استدلالهاى مشابه ديگر پاسخ داده باشم. به نظر من نيت و قصد من و شما در اصل مسئله که عبارت از برسميت شناسى دوفاکتوى حکومت اسلامى است تفاوتى ندارد. شما هر نيتى که داشته باشيد بالاخره قبول ميکنيد که با آخوند فلانى در سالنى و يا در استوديوئى بنشينيد و بعنوان دو صاحب نظر راجع به موضوعى حرف بزنيد. اگر نفس اين را قبول ميکنيد٬ يعنى با رژيميها وارد بحث و جدل ميشويد٬ ديگر سیاست افشاگرانه شما زياد مهم نيست. حتما افشاگرى بهتر از تمجيد و "دوست" خطاب کردن طرف است اما در هر حال ثانوى است. اصل بر اين است که شما طرف را برسميت ميشناسيد و وارد بحث و جدل ميشويد٬ درست مانند سازمان بغل دستى تان که ممکن است در موارد زيادى اختلاف نظر داريد و به همين طرق نيز با او بحث ميکنيد. شما در مناظره٬ حتى با قصد افشاگرى٬ موقتا از موضع تخاصم و جنگ بيرون مى آئيد و به موضع ديالوگ انتقادى ميرويد. و کافى است سر اين قرقره باز شود. مبتکر بعدى مناظره ها خود همان جريان سرنگونى طلب ميشود و تدريجا براى جلب مشترى٬ ما با پانل هائى روبرو ميشويم که کاربدستان و عوامل حکومت که در هیئت "هوادار رژیم اسلامی" معرفی میشوند، با مخالفین سرنگونی طلب درست مانند نیروهای پرو رژیمی در فضائى از "تسامح و تساهل" مناظره ميکنند. آنچه رخ داده است اینست که سخنگويان سياسى جمهوری اسلامی در زمین اپوزیسیون تلویحا مشروعیت گرفتند و سیاست تخاصم با حکومت به سیاست دیالوگ با سخنگويان غير رسمى تر رژیم اسلامی عقب نشسته است. مسئله ای که برخی متوجه نیستند و با جار و جنجال تلاش دارند این تغییر سیاست را توجیه کنند.
یک دنیای بهتر: در مورد استفاده از فرصت ها چطور؟ ممکن است رسانه ها بيايند و شماى کمونيست و انقلابى را به مناظره با سران حکومت دعوت کنند. آیا نبايد اين موقعيت را شناخت و بعنوان يک تاکتيک براى جلب نيرو از آن استفاده کرد. چه ايرادى دارد؟ چرا نبايد در اتخاذ تاکتيک منعطف بود؟
سیاوش دانشور: شما میگوئید مثلا اگر بى بى سى دست راستى بخواهد از من کمونيست دعوت کند با آخوند فلانى از ايران مناظره کنم٬ چه موضعى بايد داشت؟ اين که ديگر وارد شدن يک جريان و جنبشى به ديالوگ با ارتجاع سياسى نيست٬ مناظره اى است که توسط يک جريان ثالث و يا رسانه اى سازمان داده شده است. آيا با توجه شنوندگان وسيع اين رسانه ها و تاثيرات آن در ايران نبايد به آن مثبت برخورد کرد؟
پاسخ من به چنين سوالى مشروط است. اولا اين "اگر" در دنياى واقعى معناى مادى و جدى اى ندارد. در دنياى امروز رسانه ها بسيار خط دار تر از اينها هستند و بويژه در رابطه با تحولات ايران خودشان يک پاى سياست گذارى و بمباران دروغ در جامعه اند. بى بى سى و صداى آمريکا و ديگران بيشتر فعالين مخالف رژيم اسلامى را مى شناسند. اگر برنامه هايشان را اساسا و همواره عناصر اصلاح طلب طرفدار حکومت و جماعت صادراتى و از مدار حکومت پرت شده به بيرون تشکيل ميدهد٬ ابدا اتفاقى نيست بلکه امرى سياسى و آگاهانه است. ثانيا عناصر اصلى حکومت که سياست شان ترور "محاربين" و مخالفين سياسى است٬ مگر در شرايط بسيار استثنائى٬ حاضر به برسميت شناسى عناصر و جريانات کمونيست و انقلابى نميشوند و آنها را بعنوان يک پاى جدال برسر آينده ايران برسميت نمى شناسند. برعکس٬ حکومت اسلامى سياست و تلاشش اينست که در زمين اپوزيسيون نفوذ کند٬ اغتشاش امنيتى و ناامنى ايجاد کند٬ و به طرق مختلف اپوزيسيون انقلابى را منزوى کند. سياست رسانه هاى دست راستى هم تابعى از ترجيح سياست خارجى دولتهايشان است. اين "اگر" ها در دنياى واقعى محلى از اعراب ندارند.
اين "اگر" تنها در صورتى ميتواند جنبه واقعيت بخود بگيرد که تناسب قواى سياسى در جامعه به نفع نيروهاى انقلابى تغيير کند. همان شرايطى که ميتواند حکومت اسلامى را پاى مذاکره و سازش با اردوى انقلابى و کارگرى بکشاند٬ همان شرايط ميتواند رسانه هاى اصلى و موثر بورژوازى را وادار کند که تريبونهايش را ذره اى به روى شخصيتهاى کمونيست و انقلابى باز کند. بله٬ در چنين اوضاعى که قدرت ما در جامعه ارتجاع را وادار به عقب نشينى کرده است٬ بايد تاکتيکها را به روز کرد٬ بايد هر موقعيت ويژه را بطور کنکرت بررسى و تحليل کرد٬ و در خدمت پيشروى جنبش انقلابى استفاده کرد. بدون اينکه سر سوزنى به ارتجاع سياسى رسميت داد و يا اداى تحمل همديگر درآورد. بدون اينکه تاکتيک را وسيله قربانى اصول کرد. "انعطاف در تاکتيک" بحث گل و گشادى است. تاکتيک همواره دريچه اى براى راست روى و چرخشهاى سياسى مهم بوده است. براى عده زيادى تاکتيک وسيله پولتيک زدن است٬ براى ما اينطور نيست. تاکتيک براى ما٬ در هر شرايطى٬ نميتواند ناقض اصول و اهداف اساسى کمونيستى کارگرى باشد. وانگهى نيروئى که خودش را در چنين ابعادى در جامعه گسترانده است٬ حتما راسا دسترسى به گوش و چشم مردم دارد و اهميت دعوت بى بى سى نوعى مثل اهميت آن در بيست سال پيش نيست. با اينحال٬ بايد از اين تريبونها در چنين شرايطى نه بعنوان وسيله اى در خدمت سياست ديالوگ انتقادى بلکه بعنوان ابزارى در خدمت فراخوان به شورش و قيام استفاده کرد.
نظر روشن و صريح من اينست که ما انقلابيون سرنگونى طلب و کمونيستهاى کارگرى با جمهورى اسلامى و عواملش ديالوگ انتقادى نداريم٬ بحث نداريم٬ نشست نداريم٬ بلکه در حال جنگيم. بحث برسر "یا ما يا آنها" است. کشاندن پاى رژيميها به اين زمين با هر توجيهى مقدمه اى براى پس نشستن از اين سياست و به کسوت حزب توده و اکثريت در آمدن است. با مباحث سبک و فرقه اى نميتوان با چراغ خاموش از کنار اين موضوع رد شد.
یک دنیای بهتر: و بالاخره سوال شما پاسخ نگرفت و مباحثی دیگر از جمله راجع به آزادی بیان و لنین و غیره ضمیمه این بحث شد.
سیاوش دانشور: بحث برسر آزادی بیان نبود. بايد مدافع پرشور آزادی بیان بود و به احدی باج نداد در عین حال پرنسیپ های انقلابی را پاس داشت. همینطور در اینمورد معین بحث برسر لنین نبود. اما باید تصريح کرد که درود به شرافت آقاى موحدى حقوق بشرى که در مقابل آخوند اجلالی رژیمی سکوت نکرد و از لنين دفاع کرد. در مورد فحاشی ها و نوارهای تکراری من وقت خوانندگان نشریه را نمیگیرم و اساسا ارزش پاسخ ندارند.
و بالاخره رهبری حزب "کمونیست کارگری" که در مقابل طرح هر سوال و بحثى "نيات شوم" کشف ميکند٬ ميتوانست مستقل از هر بغض و پيشداورى بگويد که سياست حزب شان اينست که کادر و عضو حزب٬ حال در کسوت نماينده يا فردى٬ نميتواند با نماينده و سخنگويان مدافع جمهورى اسلامى جائى بنشيند و ديالوگ و مناظره کند. و يا به نام نامى "آزادى بيان" اعضايشان ميتوانند دست به چنين اقداماتى بزنند٬ ايرادى به آن ندارند و از آن استقبال ميکنند. اما بجاى چنين پاسخ سر راستى٬ پاسخ هاى کنارى "طرف کادر ما نيست"٬ رفتار فالانژيستى و تائيدهاى فردى را ترجيح دادند. ضمن تشکر٬ پاسخ دريافت شد. *
٢٣ مه ٢٠١٢